مدتی است شده ای اسمت که می آید قلبم ، دلم ، حتی واژه واژه هایم می لرزد انگار هنوز باورم نشده تو تمام من هستی و من هم تو هستم انگار نمی خواهم باور کنم همدم لحظاتم شده ای ، روزم را با تو شروع می کنم و شبم را هم با فکر تو به پایان می برم انگار نمی خواهم بفهمم که روزهایم با تو سپری می شود ، با تو می خندم، با توگریه می کنم با تو زندگیـــــــ می کنم انگار... بگذریم ... راستی اسم جدیدت را شنیده ام اسمت را هم که عوض کنی برایم ناخوشایندی این را هم بگویم الفبای زندگیم شده است 27 حرف حروف نامت را از الفبای زندگیم پاک کرده ام ... پی نوشت : همیشگی نوشت : ا
روز مـــ َن
شب مـــ َن
همه مـــ َن
آن لحظه که اسمت را در میان جمع می شنوم ، کر می شوم از شنیدن نامت
آخر خودت می دانی که نامت برابر است با بغضی که گاه با فرو بردن خفه ام می کند
و گاه توانم تمام می شود و با اشک جاری می شوی
در این نوشته منظور از تو هیچ شخصی نیست ... جنس انسان نیست ...
اللهم لا تکلنی الی نفسی طرفه عین ابدا
Design By : Pars Skin |